یک اصل عرفانی می گوید: “وجود با لشکرش هبوط می کند.” در اینجا، وجود نه تنها بر هستی خدا، بلکه بر وجدان، آگاهی، هوشیاری، و وجد او نیز دلالت می کند. حیات، فی نفسه، خداست که در مراتب مختلف در همه پدیده های جهان انعکاس می یابد. این حیات آن گاه که نزول می کند _ یعنی وقتی خداوند جهان را می آفریند و به آن واقعیت می بخشد _ آثارش را در جهان به جا می گذارد. این حیات در خدا “ناب” است؛ یعنی خدا صرف “وجود” است، و نه چیز دیگر: هستی ناب، وجدان ناب، آگاهی محض، شادمانگی مطلق، نوری بی نهايت شکوهمند. خدا جهان را با ضعیف کردن نور [خود] خلق می کند؛ و این با حکمت نامتناهی او هماهنگ است. هرگاه چیزی واجد و موجد می شود، چیزی جز نور شکسته شده “وجود” نیست.
لشکریان “وجود” همان صفات او هستند، یعنی کیفیاتی که نام های او در تجلیات هستند. وقتی آنها را می شناسیم که خدا، در متون مقدس، در جهان، و در روح های ما، خود را بدان ها می نامد. با مطالعه هر یک از اینها، در می یابیم که او حیّ، عالم، قادر، رحیم، حکیم، و … است. ممکن است ما درک نکنیم، اما هر نامی، در هر پدیده جهان، آثاری از خود به جا می گذارد. نام ها همه جا حاضرند، چرا که وجود در همه جا هست، وگرنه چیزی یافت نمی شد.
بخشی از کتاب رجال الغیب، تأملی در آرای سیدحسین نصر به همراه پاسخ نصر، ویلیام چیتیک – سید حسین نصر، ترجمه سید امیر حسین اصغری.
چیتیک: حدود سی و چند سال پیش، شخصی با من درباره یک سخنرانی سیدحسین نصر سخن می گفت. در زمان پرسش و پاسخ، شرق شناس بزرگ، گوستاف ون گرونباوم، اظهار داشت که در سخنان نصر یک ساختار قدرت مفروض است. آن ساختار قدرت چه بود؟ نصر، با درخششی در چشمانش، پاسخ داد: “رجال الغیب”.
ون گرونبام، همراه با دیگرانی که مطلب را دریافتند، خندیدند. شبیه همه شوخی های خوب، این یکی هم بهره ای از حقیقت داشت_بی شک حقیقتی اسطوره ای. اما این امر مطمئنا، سخن گفتن از موضع بالا را ، که جلادهنده اغلب آثار نصر است، تبیین می کند…
بدون دیدگاه