او با رقصیدن جهان ها را می آفریند

این پرسش که آیا می توان گفت انسان نخستین هنری داشته است یا نه نظیر سؤالی است که پیش از این درباره دین پرسیده شد و پاسخ آری یا نه به هر دو پرسش به این بستگی دارد که منظور از دین و هنر دقیقاً چه باشد. انسان نخستین اگر دینی نداشته پس هنری هم نداشته و نیازمند هیچ هنری نبوده، درست به همان گونه که نیازمند هیچ دینی به معنای درمانی کلمه نبوده است. با وجود این، اغلب گفته اند که حرکات نیاکان نخستین ما زیبایی رقص را داشته و گفتار ایشان شعر بوده است؛ و فریتیوف شوان می نویسد: «انسان، به موجب صورت الهی خویش(theomorphism)، هم اثر هنری و هم هنرمند است: اثر هنری است زیرا یک “تصویر” (اشاره است به سفر تکوین ۲۷:۱: “پس خدا آدم را به صورت خود آفرید؛ او را به صورت خدا آفرید”_م) است و هنرمند است زیرا این تصویر، تصویری از هنرمند الهی است». وی در یادداشتی می افزاید: «خداوند، به تعبیر ماسونی، “معمار اعظم عالم” است؛ اما او همچنان نقاش، پیکر تراش، موسیقی دان و شاعر است؛ طبق یکی از رمزپردازی های هندویی، خداوند با “رقصیدن” جهان ها را می آفریند و ویران می کند».
از این منظر وسیع تر، اثر هنری بشری را همچون هر چیزی می توان تعریف کرد که انسان با درجه ای از آگاهی به اینکه نمایندهٔ هنرمند اعلی بر روی زمین است آن را ساخته یا انجام داده باشد_درجه ای آنقدر عالی که نبود هرگونه تیرگی فردگرایانه را ميان زیبایی الهی و شاهکارهایی که از تابش آن ناشی می شوند تضمین کند. در اینجا، نقل نکته ای از قول شوان دربارهٔ «انسان کمابیش نخستین»، یعنی انسانی که «چندان نشان هبوط بر خویش ندارد»، بی ارتباط نخواهد بود: «طرز راه رفتن انسان به اندازهٔ راست قامتی اش تذکربرانگیز است؛ در حالی که حیوان افقی است و تنها در جهت خودش پیش می رود _ یعنی در حدود صورت خود محصور است _ انسان، در یش رفتن، از خود می گذرد؛ حتی حرکت رو به جلویش نیز عمودی به نظر می رسد؛ طرز راه رفتن انسان بر سلوک به سوی مثال اعلای خویش و به سوی ملکوت دلالت می کند». راست است که این حالت خودجوشی نابی دارد که هنر به معنای محدودتر فنی اش آن را شامل نمی شود، زیرا حتی بداهه پردازی های هنرمند سنتی نوعی چهارچوب آگاهانه برگزیده شده و پایه ای از قواعد را پیش فرض می گیرند. با وجود این، به درستی می توان تصدیق کرد که حالات و حرکات نخستین باید برخی از حالات و حرکات رقص مقدس را از پیش مهیا کرده باشند …
هنگامی که از حقیقت رمزی و هنر سخن می گوییم چیزی را در ذهن داریم که، به دلیل نبود عبارت بهتر، آن را جوهر رمزی می توانیم بنامیم. هر شاهکار هنری دو پیام دارد که در یکی با همتاهای خود سهیم است، در حالی که پیام دیگر کم و بیش مختص خود آن شاهکار هنری است؛ و در اینجا آن پیام مشترک، که جهانی و تألیفی است، محل اهتمام ماست. در هر دستاوردی از این گونه، خواه اوج زبان باشد و خواه صدای ناب یا زیبایی بصری، چیزی هست که ما را از درون وامی دارد تصدیق کنیم که اثر مورد نظر «از آسمان فرو افتاده» است. موضوع ما به ویژه و آشکارا آن وجهی از هنر است که باعث می شود، در خصوص شعر، اعتراف کنیم که «زبان خدایان» است. البته این عنوان عالی نمی تواند به شعر محدود شود، زیرا صلاحیت لازم برای اینکه هر اثر هنری در این موقعیت بسيار انحصارى در نظر آورده شود این است که «به نحو الهی شیوا» باشد. پیامی را که از آن سخن می گوییم این گونه می توان بیان کرد: «من بر زیبایی الهی گواهم» _ پیامی که ممکن نیست بی مدد روح، یعنی بدون الهام، از روی صدق و اخلاص ابراز شود.
بدون گشوده بودن به جهان روح، یعنی آنجا که واسطه های میان انسان و زیبایی الهی ساکن اند، هیچ الهام هنری نمی تواند وجود داشته باشد. این حاملان نفخهٔ روح، این آورندگان نفخاتی که به اشتیاقات هنرمند پاسخ می دهند، در سنت های گوناگون به اشکال مختلف تشخّص یافته اند …
سلسله مراتب مُثُل اعلای هنر با شعر و موسیقی و برکات بصری مشابه که در بهشت تجربه شده اند آغاز می شود و «زبان خدایان» به معنای لفظی همین ها هستند. دو کوه هلیکون و پارناسوس (parnassusکوهی که، بنا بر اساطیر یونان، جایگاه میوزهاست-م) را، به رغم وجود جغرافیایی شان، باید در همین جهان روحانی قرار دهیم، زیرا کوه همواره رمز تعالی است. (غار نیز معنای متعالی دارد، اما از راه رو به درون بودن و عمق)
_____________________

«زبان خدایان» فصل ششم از کتاب “رمز و مثال اعلی – تحقیقی در معنای وجود” اثر مارتین لینگز و ترجمهٔ فاطمه صانعی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *