تحلیل فیلم 1917: انسان، درخت و تکیه گاه باطنی

فیلم سینمایی 1917 با “انسانِ متصل به طبیعت” شروع و با آن خاتمه می یابد. در آغاز دو جوان سرباز با صورتی کودکانه، در دل طبیعت در حال استراحت هستند که به جهت انجام مأموریتی از آن محل خارج می شوند، و در پایان نیز قهرمان داستان به سوی نقطه ای در طبیعت رفته و بر درختی تکیه می زند؛ اما در این میان درخت نماد طبیعت است که در شروع و پایان تکیه گاه سرباز بوده و در این تحلیل این عنصر مورد توجه بیشتری قرار می گیرد. بطور کلی بخش زیادی از این فیلم در قلب طبیعت رخ می دهد و جنگ با همه خشونتش در این بستر جریان می یابد و انتخاب این ترکیب از مکان و وقایع در روایت این داستان، حالتی متفاوت از سایر ژانرهای مشابه را ایجاد کرده است. در ادامه از نظرگاه عرفانِ شرقی و بطور خلاصه به موضوع درخت، انسان و هستی می پردازیم.

در عرفان هندویی هیچ تمثیلی به روشنی درخت نمی­تواند گسترش هستی را در جهات متضاد تبیین کند؛ آتمن (عالم کبیر–نَفْس کلی)، برهمن (خداوند) و کلّ هستی در چارچوب مختصات یک عنصر طبیعی در اوپنیشدها (مجموعه کتب حکمی عرفانی هندویی) بیان شده است. کَتْهه اوپنیشد می­گوید: “درخت کائناتی” که ریشه­اش در برهماست (خدای خالق جهان)، ریشه آن در بالا و شاخه­ های آن در پایین. این درخت سرمدیِ انجیر!. آن (ریشه) حقیقتا منزّه است، آن برهماست. براستی آن را فنا­ناپذیر می­نامند. تمامیِ عوالم بر آن تکیه دارد. هیچکس فراتر از آن نمی­رود. حقیقتا این همان است.[1] در بریهدآرنیکه انسان همانند درخت، و حتی با آن مقایسه شده؛ «انسان درختی است که از برهما می­روید و چنانچه او را بشکافند چشمه ­ای جاری می­شود».[2] بر این اساس میتوان نتیجه گرفت که از دیدگاه باطنی، ساختار وجودی درخت به هستی و انسان بر یکدیگر منطبق است. این توصیفات منحصر به عرفان هندویی نیست و در سایر ادیان و مکاتب عرفانی نیز نمونه هایی از آن مشاهده می شود؛ روشن شدگی بودا در زیر درخت، گیاه هوم در دین مزدایی؛ بوته آتش،درخت زیتون و شجره طیبه در قرآن؛ قداست درخت انجیر در دین هندویی؛ درخت تاک در انجیل (حضرت عیسی خود را درخت تاک معرفی می کند)؛ هر کدام حامل مفاهیم سمبلیک و عرفانی هستند.

[1]. Katha Up., VI. 1.

[2]. CF. THE THIRTEEN PRINCIPAL UPANISHADS,… pp.125-126,The PRINCIPAL UPANISAD,. . . pp.243-244.

در فیلم 1917 درخت تکیه گاه انسان و قهرمان فیلم است و در اینجا مفهوم بدیهی اما عمیق “تکیه کردن” اهمیت خاصی می یابد. انسان و تمام موجودات ساکن در زمین به جهت بقا و حسّ آرامش بر چیزی تکیه می کنند و به نظر می رسد این مفهوم زمینه ایجاد حسّ سکون و استقرار در انسان است. انسان بر پاهایش و سایر اشیاء استوار می ماند و این حالت جسمانی، انتقال دهنده ادراک حسِ اطمینان از عدم سقوط و افتادن است. بطور کلی هر شیئی بر شیء دیگر تکیه می کند و این امر موجب حفظ و بقای موجودات کره زمین است؛ این در صورت ظاهر پدیدارهاست، اما آیا در باطن هستی نیز اینچنین است؟، حقیقتا تکیه گاه موجودات چیست؟ و چه چیز آنان را از فروافتادن و انهدام نگاه داشته است؟ برای پاسخ به این سوال به یکی از متون کهن نظر می کنیم؛ لائودزی در کتاب دائوده جینگ می گوید: ده هزار موجود به «یین» تکیه میکنند و یانگ را در آغوش می گیرند… عوام تکیه بر قدرت کنند و شهریاران تکیه بر دائو. در این متن ده هزار موجود همان مخلوقات و جهان کثرت است که بر یین (وجه قابلی، زمینی و زنانه – دائوده جینگ ترجمه از متن چینی باستان اسماعیل رادپور) تکیه دارند اما انسانِ روشنی یافته بر دائو یا همان امر مطلق تکیه می کند و در برخورد با ابزار و اشیاء بر وجه حقیقی آنان توجه دارد. نتیجه آنکه انسان اگرچه طبیعت و یا اشیاء را موجوداتی بی جان و فاقد حواس می پندارد اما همه آنچه انسان غیر خود می پندارد، ظهوراتی از امر مطلق در قالب مخلوقاتی مادی و طبیعی است که هر یک از آنان در درون خود صاحب طبقاتی از نور هستند و به نوعی تکیه گاه انسان نیز بشمار می روند. بنابراین محدود بر نامحدود، متناهی بر نامتناهی و مخلوق بر خالق تکیه می کند.

 

با این توضیحات آنچه در طبیعت حضور دارد تجلیات «امر بینهایت» است اما در این فضا آنچه انسان بدان مشغول شده پدیده ای بنام جنگ (جنگ در هر دو وجه درونی و بیرونی) است که در فیلم 1917 جوانی در لباس یک سرباز سعی دارد به بهانه رساندن پیامی از کشتار بیشتر جلوگیری کند. چهره خاص قهرمان این فیلم به همراه ارتباط آن با طبیعت و بخصوص درخت، ناخودآگاه انسان را به یاد روایت داستان آفرینش و هبوط انسان می اندازد؛ جایی که انسان از بهشت رانده شد. داستان هبوط انسان در ادیان ابراهیمی اتصال ناگسستنی با مخلوقی بنام «درخت» دارد؛ شاید آنچه موجب هبوط شد در روی زمین موجب صعود انسان شود و او را در مرتبه حقیقی اش جای دهد. ما در اینجا قهرمان فیلم 1917 را وجهی از معصومیت فطری انسان که در جنگ و تضاد با هستی است در نظر می آوریم که به دنبال پایان دادن به این جنگ و رسیدن به صلح است.

در سکانس پایانی گویا قهرمان داستان مواجه ای با «درختِ کائناتی» دارد، و در ساحتی فراتاریخی، مانند هابیل پس از تکیه زدن به درخت خاطرات خود را مرور می کند … ؛ آنچه از دست رفته و آنچه پیش روی دارد و راهِ پر از رنجی که بسوی “الوهیت” و “بهشت ازلی” از میان آتش جنگ می گذرد.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *