تحلیل فیلم کوتاه اتاق 8: اتاقی به نام فکر

محل سکونت انسان و بخصوص انسان مدرن در چه مکانی است؟ با بررسی این سوال سعی خواهیم کرد به یکی از ابعاد «وجودی» انسان از منظر «نشانه شناسی» نزدیک شویم. بدیهی است که محل زندگی انسان، مکانی به نام خانه بوده و او عمرش را در آن سپری می کند اما اگر در مفهوم «خانه» دقیق تر شویم انسان را اکثر اوقات در مکانی به نام «اتاق» می یابیم، یعنی در قلب خانه. این مفهوم و شکلِ هندسی اعجاب آور آن، موجودی به نام انسان را را در خود جای داده و مکان زندگی، کار و فعالیت های شبانه روزی او شده است؛ او بطور مستمر در حال حرکت و جابجایی از اتاقی به اتاق دیگر می باشد و این در حالی رخ می دهد که این امر جزوی از «پیکره زندگی» و عادات روزمره اش شده. یکی از خصوصیات عاداتِ انسانی این است که دیگر دیده نمی شود و مورد تأمل و کوچکترین توجهی قرار نمی گیرد؛ چون امر بدیهی و «عادت گونه» دیگر امر مجهولی نیست و نیازی به اندیشه، بازنگری مجدد، تغییر، اصلاح و بازسازی ندارد. از سوی دیگر با لحظه ای توقف در روند زندگی و نگاه مجدد به آن می توان این گونه گفت: امور «بدیهی» پرده و لایه ای ضخیم است بر روی حیاتی ترین ارکان زندگی؛ بنابراین بر روی یکی از این مفاهیم متمرکز می شویم تا شاید راهی برای آشکار سازی بخشی از ابعاد آن بیابیم.

ساخت این شکل هندسی یعنی اتاق، متصل است به «فکر» یک معمار و احداث آن بواسطه یه بنا با مجموعه ای از ابزار و مصالح. حال با جابجایی مفاهیم «فکر» و «اتاق» این بحث را گونه ای دیگر پی خواهیم گرفت؛ انسان درون یکی از فضای هندسی زندگی اش را شروع و به پایان می برد؛ این فضا از یک فکر و اندیشه ایجاد شده و با مطالعه آن از منظر دیگر، این گزاره به دست می آید؛ هر «فکری» یک «اتاق» است. در صورت ظاهری هر اتاقی یک دَر، پنجره و روشنایی دارد؛ حال فکر را در مقام قیاس این گونه تبیین می کنیم: هر فکری فضا و ابعادی دارد که زیست جسمانی و فراجسمانی آن را به جهت تعامل به «خودِ فرد» و «هستی» نظام مند می کند، پس هر اندیشه ای «اتاقی» و زندگی در هر اتاقی حاصل و روی دیگر سکه اندیشه است. حال می توان با تأمل در مختصات هر اتاق و خانه ای به ابعاد و ساختار هندسی یک اندیشه نزدیک شد؛ کوچکی، بزرگی یا وسعت یک اتاق همانند ابعاد یک فکر است و برخی افکار وسیع و نورانی اند و برخی دیگر محدود و تاریک؛ اما برای روشن شدن این مسأله به موضوع «شبه فکر» می پردازیم که روی دیگر آن «شبه اتاق» یا شکلی است که از تمام جهات بسته و با خطوطی (دیوار) از شش جهت محصور شده است.

از آنجایی که هر اصل و بنیادی، مشابهی فرعی-غیر واقعی دارد به نظر می رسد اندیشه نیز مشابهی دارد به نام «شبه فکر» یا وهم؛ و به نظر می رسد این امر درباره مفهوم اتاق نیز صدق کند، «شبه اتاق» جایی است که در و پنجره نداشته و زندگی در آن منجر به اختلال و آسیب به مراکز حسی می شود؛ شبه فکر نیز چنین وضعیتی را ایجاد کرده و به تعبیر دیگر یک «زندان» خواهد شد؛ و یکی از نتایج این خواهد شد، هر «شبه فکری» یک «زندان» (و مرتبه ای سخت تر از آن) و زندانی آن موجودی است به نام انسان. در حقیقت مکان زندگی انسان مجموعه ای از افکار یا به تعبیر دقیق تر «شبه افکار» است که حالتی خاص (زندان یا شکلی تماما بسته مانند قوطی کبریت) را ایجاد و زندگی اش را در آن حبس می کند. بنابراین هر فکری اتاقیست با یک یا چند موجود ساکن در آن؛ و همانگونه که هر اتاقی بواسطه ذهن یک معمار و دستان یک بنا ساخته شده و دارای فضای خاصی است، پس هر فکری (شبه فکر) نیز یک ساختار معماری «فرا جسمانی» را در فرد (افراد) شکل می دهد که مختصات زیست جسمی و فرا جسمی اش (ذهنی، روانی و … ) را می سازد.

 

به نظر می رسد برخی از افکار از جهت وسعت و قدرت (نیروی خلاقه و…)، مسلط و محیط بر افکار دیگرند و بدین علت می توانند درونشان افکار و اندیشه های زیادی را جای دهند؛ حال اگر این فکر حقیقی و اصیل باشد موجب پرواز و صعود (ساکنین آن) می شود و اگر غیرواقعی و جعلی باشد موجب محدودیت و سقوط. در حال حاضر چنین وضعیتی در جوامع مشاهده می شود، در یک محدوده فکری وسیع با مجموعه ای از اتاق های محدود و با مردمی که فکری از خود ندارند، اینان در حقیقت زندانیانی هستند در طبقه ای به نام دنیا و عصری بنام «کالی یوگا». در واقع یک فکر قدرتمند خانه ای می شود با مجموعه ای از اتاق هایی که هر کدام محل سکونت افراد و جوامع می شود و با اینکه افراد از اتاقی به اتاق دیگر و از فکری به فکر دیگر تردد می کنند اما توانایی خروج و حتی مشاهده شکل کلی «خانه» یا به تعبیر دقیق تر «زندان» را ندارند؛ و یکی از علل آن را می توان حالت «خواب» دانست که یکی از عوارض زندگی در «شبه فکر-اتاق» است؛ اگر این چنین باشد انسان موجودی «خواب گرد» است در ساختاری محصور، محدود و تاریک.

نام دیگر شبه فکر توهم است و این حالت مانند دارویی خواب آور و مست کننده انسان را در خواب عمیق فرو می برد و او دیگر متوجه وضعیت اسفناک و رقت انگیز خود نیست. همچنین میبایست این نکته را نیز بیان کرد که هر فکری موجب صدور افکار هم سنخ خود کرده و یک ساختار هرمی شکل را ایجاد می کند که در رأس آن یک فکر قدرتمند قرار دارد که به صورت طبقاتی ساختارهای ذهنی لایه لایه ای را ایجاد می کند و هر چه با سطوح پایین تر می رویم با محدودیت، تاریکی، خطر و توهم فزاینده ای روبرو می شویم که تمام ابعاد زندگی فرد را احاطه کرده است. یکی از دلایل ریاضت های سخت جسمی-ذهنی در مشرب های عرفانی-باطنی مکاتب شرقی و غربی، بیرون آمدن از این ساختار است تا بتوانند چارچوب ها، اتاق ها و زندان های فکری را در هم شکسته و خود را نجات دهند. البته افراد معدودی که خود را به بیرون از خانه ذهن رسانده اند تنها توانسته اند مرتبه ای از محدوده ها و حصارها عبور کنند و این نقطه حرکت تنها سرآغازی جهت صعود به مراتب باطنی جهان است، زیرا که ساحت های قلبی، روحی و … بی شماری وجود دارد که در مراتبی صعب العبور هستند و انسان نمی تواند به تنهایی و بدون کمک سایرین از آن عبور کند. یکی از سخت ترین، پیچیده ترین و حیاتی ترین اهداف انسان، بیرون آمدن از میان اینگونه افکار است. در زمان وقوع این پدیده، فرد تجربه ای کم نظیر را ادراک، و مانند یک فرد آزاد شده از زندان، از دوایر و هرم «شبه افکار» خارج شده و افق های خارق العاده ای را در برابرش گشوده می شود.

مولوی در وصف حال انسان چنین بیانی دارد؛

    این جهان زندان و ما زندانیان          حفره کن زندان و خود را وارهان

چیست دنیا از خدا غافل بدن …

در این خصوص ابن عربی می گوید: «و اگر حقیقت همانی باشد که من برای تو گفتم بنابراین عالَم چیزی توهمی است که وجودی حقیقی ندارد، و این همان معنای خیال است، یعنی خیال می کنی که عالَم چیزی اضافی و زائد [بر حق تعالی] است که ایستادهٴ به خویش و بیرون از حق است، اما در حقیقت این گونه نیست. پس بدان که تو خیال هستی و همه اموری که ادراک می کنی و جز خود می دانی خیال است، بنابراین همه عالم هستی خیال در خیال است، بنابراین وجودِ حق تنها و به طور خاص، الله از جهت ذات و حقیقتش است، … » (مشرق در دو افق، مقدمه ای بر مطالعه مقایسه ای عرفان اسلامی و هندویی – ابن عربی، شنکره و رامانوجه، اثر ابوالفضل محمودی)

رامانوجه حکیم مشهور هندویی درباره رهایی از طریق بهکتی  (bhakti)یا معرفت عاشقانه متکی بر لطف خداوند می گوید: «… اسارت چیزی حقیقی است … توقف چنین اسارتی فقط با لطف «خود» متعال که از مراقبه عاشقانه پرستشگر خود خشنود می گردد، حاصل می شود.» (مشرق در دو افق، …)

تغییر افکار منجر به تغییر اتاق ها و معماری ذهنی-روانی می شود و آیا وقت آن نرسیده است تا افکار جدید و منطبق با حقایق موجود در هستی جایگزین شبه افکار، اتاق ها و زندان ها شوند؟

حال انسان بنگرد در کدام اتاق محبوس شده و در چه مکانی زندگی اش را سپری می کند؛ و راه خروج از این اتاق (اتاق ها) کدام است؟ اگر بیرون رفتن از این اتاق و خروج از این زندان منتهی به زندانی بزرگتر شود چه باید کرد؟ راه رهایی کدام است؟ آیا جهان یک خانه بزرگ است با مجموعه ای از اتاق ها، راهروها، سالن ها و … ؟ انسان چگونه وارد این اتاق شده و راه اصلی خروج کدام است؟ ارواحی که از دروازه این خانه عبور و در آستانه خروج قرار گرفتند با چه منظره ای روبرو شدند؟ به راستی بیرون از این دیوار بلند زندگی چگونه است؟

 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *