نیایش گل آفتاب گردان

پروکلس (proclus، فیلسوف دوره یونانی مآبی ۴۵۸-۴۱۰)، آن شخصیت والای مکتب نوافلاطونی متأخر که محققان به ناحق آن همه او را مغفول نهاده اند، در رساله ای در باب «هنر قدسی یونانیان» چنین می نویسد:
درست همان سان که در جدل صاعد محبت (dialectic of love) ما از زیبایی های محسوس آغاز می کنیم و از این [عزیمت گاه] اوج می گیریم تا با مبدأ بی همتای هر زیبایی و هر اندیشه ای مواجه می شویم، همینطور اصحاب علم قدسی نیز نقطه ی عزیمت خویش را امور ظاهری و هماهنگی [و همدلی هایی] که آن امور در میان خویش و با نیروهایی نادیدنی به نمایش می گذارند، قرار می دهند. آنها با ملاحظه ی اینکه همه موجودات یک کل را تشکیل می دهند، بنیادهای علم قدسی را بنا می نهند، بدین صورت که مورد نخستین واقعیات در شگفت می شوند، و در آن واقعیات هم به متاخرترین جلوه های آنها و هم به متقدم ترین جلوه هایشان عشق می ورزند: در آسمان هم بر طبق یک شیوه علّی و هم بر طبق یک شیوه آسمانی، به امور زمینی و بر روی زمین در یک حالت زمینی به امور آسمانی عشق می ورزند.
مثال: گل آفتابگردان و نیایش آن.
چه دلیل دیگری بر این واقعیت اقامه می توان کرد که گل آفتاب گردان در حرکت خویش از حرکت خورشید و گل ماه گردان از حرکت ماه تبعیت می کند، آنها حرکتی جمعی را در محدوده ی قدرت خویش، در پس این مشعل های عالم تشکیل می دهند؟ زیرا در حقیقت، هر موجودی بر حسب مرتبه ای که در طبیعت واجدست، نماز می گزارد و نغمه ی ستایش رهبر آن مجموعه الاهی را، ستایشی روحانی یا عقلانی، یا فیزیکی یا محسوس، را ساز می کند. زیرا گل آفتاب گردان به اندازه ای که آزادی حرکت داشته و در مدار خویش حرکت کند، اگر ما بتوانیم صدای هوا را که با حرکت خود بر آن ضربه می زند، بشنویم، خواهیم دانست که این صدا سرودی به پیشگاه رب النوع آن است. سرودی از آن قبیل که سرودنش در توان یک گیاه است.[۱]
این فراز از یک فیلسوف و شاعر بهره مند از موهبت درکی قدسی از جمال، برای ما بسان متنی مثال زدنی جلوه می کند که به صورتی بسیار جالب توجه می تواند درآمدی به مباحثی باشد که در اینجا در مرکز و محور تأملات مان قرار دارد. این قطعه پیوندی میان «جدل صاعد محبت» و هنر قدسی که [هر دو] بر اصل واحدی بنا شده اند، برقرار می دارد یعنی همان اصل اشتراک ذاتی میان مرئی و نامرئی. پروکلس در ادامه می گوید: «بر روی زمین، خورشیدها و ماه هایی را در حالتی زمینی و در آسمان ها همه گیاهان، سنگ ها، حیوانات را در حالتی آسمانی و با حیاتی روحانی، می توان دید.»[۲]

۱. … همان رسولان الاهی که به زمین فرستاده شده اند تا تصوری از مناظری فوق طبیعی که خود آنها در وجود ازلی شان نظاره کرده اند، در اختیار ما بگذارند (مقایسه کنید با مفهوم سرشت ملکی امام در عرفان شیعی). در مورد روش و مبدأ از علم به این معنا لازم می آید که «همدلی موجب جذب و انجذاب می شود درست همانطور که مشابه بر مشابه عمل می کند … همانندی پیوندی ایجاد می کند که قادر است موجودات را به یکدیگر متصل سازد… _ هنر قدسی رابطه ای را مورد استفاده قرار می دهد که موجوداتی را در این مرتبه ی زیرین به موجوداتی در مرتبه ی برین متصل می سازد و بنابراین موجب می شود که خدایان به طرف ما فرود بیایند و ما را نورانی سازند یا به تعبیر بهتر ما به آنها تقرّب پیدا کنيم، و آنها را در ظهورها و تجلیّاتی که قادر به متحد ساختن اندیشه ی ما به اندیشه ی آنان در سرودهای خاموش مراقبه آمیزاند، مکشوف داریم.»
۲. پروکلس هنوز نمونه های دیگری را نام می برد. بنابراين، برای مثال می نویسد «گل نیلوفر قرابت و همدلی خویش با خورشيد را عیان می دارد. در برابر جلوه ی پرتوهای خورشید، غنچه اش بسته می شود. با برآمدن خورشید به آهستگی باز می شود، با رسیدن خورشید به الرأس آن غنچه دوباره باز شده، با پایین آمدن خورشید، بسته می شود. چه فرقی است میان نوع نیایش به پیشگاه خورشید از سوی بشر که دهان و لبانش را حرکت می دهد و نیایش به پیشگاه آن از سوی گل نیلوفر که گلبرگ هایش را باز می کند؟ آن گلبرگ ها در حکم لب های آن گل اند و این همان سرود طبیعی آن است.»

بخش ابتدایی فصل اول با عنوان، شفقت و رحمت الهی – نیایش گل آفتابگردان از کتاب تخیّل خلّاق در عرفان ابن عربی، اثر هانری کربن، ترجمهٔ دکتر انشاءالله رحمتی.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *