مدفن کرم های شب تاب : ارتعاش هنر در برابر رنج های کودکانه

تحلیل هستی شناسانه از “مدفن کرم های شب تاب” اثر هایائو میازاکی

طبق متون کهن عرفانی-دینی، مسئله رنج امری است که با وجود انسان سرشته شده و به نظر می رسد مبدء این حسّ در “جان هستی” مستتر و پنهان گشته است. حسّ غربت  در دنیا و به نوعی بیگانگی با مسائل موجود در آن یکی از دلایل از دوری از سرزمینِ حقیقی انسان است؛ به تعبیر دیگر عدم توانایی بشر در احساس و ادراک تجربه وحدت میان جهان و خالق هستی، او را دچار تضاد درونی و تعارض بیرونی کرده است. این تعارض و جدال درونی همان کثرت و بیگانه پنداری او با هستی می باشد. انسان از دیدگاه باطنی اگرچه با پروردگار و هستی اتحاد دارد اما آن را حسّ نکرده و خود را موجودی تنها و بیگانه با سایر موجودات و جهان می پندارد. این امور (وحدت و کثرت) هر یک پیامدهایی به همراه خواهند داشت که حسّ آرامش نتیجه آگاهی از وحدت است و حسّ اضظراب ناشی از کثرت.

   “بنابراین اتحاد انسان با جهان مساوی است با حسّ آرامش و کثرت مساوی است با رنج.”

بر اساس آنچه بیان شد وحدت و کثرت هر کدام پیامدهای خاص خود را خواهند داشت و یکی از عواقب احساس کثرت را می توان مسئله “جنگ” دانست. جنگ پدیده ای بدیهی اما در عین حال از نگاه انسان شناسی و هستی شناس دارای ابعاد خاص فراوانی است که عللی را می توان برای آن برشمرد؛ اما از نظرگاه مابعدالطبیعی این پدیده یکی از نتایج دوگانگی و فراموشی انسان از اتحّادش با “امر مطلق” است.

در جنگ جدال درونی نفوس انسانی به بیرون انتشار یافته و در محیط پیرامونش مجموعه ای از حالات نفسانی را شکل می دهد که تابلویی از اغتشاشات روحی و صفات پست انسانی است.

(البته می بایست خاطر نشان کرد که این مسئله از زوایای دیگر و گاه از جنبه های مثبت نیز قابل بررسی دارد که در بخش های بعدی و بخصوص در تحلیل فیلم 1917 ارائه می گردد.)

اثر هنری “مدفن کرم های شب تاب” برخواسته از “پیکر مهلک” جنگ در ژاپن است، و روایت گر رنج کودکانی که سختی زندگی را به دوش می کشند تا که شاید راهی برای ادامه زندگی به رویشان باز شود. از نظرگاه متافیزیکی و عرفانى، کودک به دلیل پاکی و خلوص فطری اش اتصال محکمی با مراتب عالی وجود دارد و رنج او با سایرین آدمیان بسیار متفاوت و منحصر به چارچوب فطری اش است. یکی از علل جنگ نتیجه خروج آلودگی های نفسانی انسان به محیط است و این امر در حالی صورت می گیرد که کودکان عاری از این خصائص منفی مخرب هستند و به دلیل پاکی ضمیرشان به شدت از این آلودگی ها رنج می برند؛ و از این جهت مدفن کرم های شب تاب در بازتاب این حالت روحی، اثر قابل تحسینی بشمار می رود.

به نظر میرسد ظرفیت تأثیر پذیری انیمه از یک موضوع و نحوه تأثیرگذاری آن بر مخاطب به دلیل وجود عنصر نقاشی و نوع رنگ آمیزی است. بیننده با بومی از نقاشی که مدام تغییر حالت میدهد روبروست؛ اما این نقاشي ژاپنی (مانگا) حالتی خاص از شخصیت ها را ارائه می دهد و بوسیله “عنصر خیال” انسان شرقی را به گذشته فراموش شده اش میبرد. در نقاشی مانگا چشمان با درشتی و تأکید بیشتری نسبت به سایر اندام صورت طراحی شده و این موضوع می تواند علاوه بر فرهنگ و هنر ژاپنی، دلایل فلسفی-دینی نیز داشته باشد که مربوط است به انسان­شناسی ژاپنی و نوع نگاه آنان به هستی.

اما نکته مهم دیگر این است که چگونه انیمه “مدفن کرم های شب تاب” توانسته این حجم از احساسات کودکانه و بیشتر از آن حجمی انبوه از اندوه و غم را به جان و روح بیننده سرازیر کند. دلایل زیادی برای این تأثیرگذاری وجود دارد، اما این همه ماجرا نیست و شاید که عامل قوی تری خارج از دایره هنر وجود داشته باشد.

“بودا” در مشرق زمین به یک اصل بنیادین رسید، آن اصل رنج (Dukkha) بود، او رنج را با تمام وجود حس کرد و بدنبال رهایی از آن بود تا به روشن شدگی (Nirvana) رسید. شاید هر انسانی به دلیل قرار گرفتن در موقعیت جغرافیایی-تاریخی و یا در انبوه بمباران اطلاعات عصر مدرنیته آنچنان که باید به علل این مسئله توجه نکرده باشد، اما بوسیله حالات شخصی و وقایع خارجی این رنج را حس کرده است.

در عصر حاضر به نظر می رسد اثر “مدفن کرم های شب تاب” آینه ای بوده به جهت انعکاسِ حسّ رنج کودکانِ گرفتار در جنگ؛ تا که انسان راه گریزی از آن بیابد، و آن راه گشوده نخواهد شد مگر در تجربه اتصال انسان با الوهیت و آزادی از کثرت و تعارضات درونی.

به نظر می رسد روحِ هنر با آن دایره شمول بسیار وسیع و با آن قدرت خلاق، در لحظاتی نادر و در برابر پدیدارهایی تحت تأثیر شدیدی قرار میگیرد و ناگزیر میشود همه توان خود را در اختیار پدیده قرار دهد تا آن پیام بطور نافذ و به شفاف ترین صورت منتقل گردد؛ در این حالت ” پیکرِهنر” متلاطم شده و مانند مادری آبستن سعی می کند تا خود را از رنجی که در درونش انعکاس یافته  آزاد کرده و دِین خود را نسبت به آن رخداد زمینی ادا کند. در اینجا آن حالت نفسانی یا انسانی (کودکانه) به قدری قدرتمند می شود که هنر را تحت تأثیر شدیدترین ارتعاشات قرار میدهد و هنر راهی به جز نمایش و رساندن آن به مردم و تاریخ ندارد. پیش تر بیان شد که هنر، هنرمند را انتخاب میکند و حتی او را می آفریند تا اثرش را منتشر سازد اما در این مورد شدت واقعه و رخداد زمینی هنر را در بر می گیرد و او مانند مادری دلسوز از آنچه رخ داده متأثر گشته و آن را بصورت روایتی از “درد و رنجی انسانی” برای تاریخ بازگو می کند.

یکی از مهمترین کارکردهای هنر بازآفرینی وقایع و هشدار به انسان است تا از این خواب سنگین تاریخی بیدار شود، خوابی که در آن مانند موجودی مست چه جنایات، جنگ ها و ظلم هایی که نکرده است. جنایاتی که برخی شاید در تاریکی رخ داده و دردهایی که کسی صدایی از آنها نشنیده باشد. در این انیمه، هنر صدای مظلومیت کودکان در جنگ را فریاد میزند تا از وقوع مجدد آن جلوگیری کند. برادر بزرگ تر که خود نیز نوجوان است به دنبال کمک به خواهر کوچکش است تا راهی برای نجات پیدا کند اما دستان سرنوشت به گونه ای دیگر آنان را در آغوش می گیرد؛ این تلاش در میانه جنگ جهانی دوم به قدری پاک و همراه با احساسات خالص کودکانه است که تاریخ و هنر را رها نمیکند و اینها در قالب یک انیمه و به کارگردانی هنرمندی مشهور به نام میازاکی در جهان نمایش داده میشود.

همانطور که پیش تر بیان شد اثر هنری یک ظاهر دارد و یک باطن، این انیمه در ظاهر یک انیمه است اما در لایه های عمیق باطنی توسط روح پاک دختری که در جنگ متحمل رنج شده سامان گرفته و ساخته شده است. شاید ستارگان پرچم امریکا ستاره های پیروزی در جنگ باشد اما سرخی پرچم ژاپن نشان از مظلومیت قلب پاک کودکانِ قربانی جنگ است؛ و در این میان، روحِ هنر مانند مادری اندوهناک اما امیدوار نظاره گر تراژدی آنان بود، تا که شاید انسان از این مسیر هولناک به سوی سرزمین حقیقی و نورانی اش بازگردد؛ اما اینچنین نشد و داستان تتسوکوها همچنان در جهان ادامه دارد.

در پایان با سخنی از دکتر نصرالله حکمت بحث را به پایان میبریم :

 ما نمیخواهیم “به کودک”

بلکه میخواهیم “از کودک”

ایمان بیاموزیم.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *