کلیدهای گم شدهٔ هنر

” با شناخت قوانین فرود، با قوانین فراز هم آشنا می شویم و در نتیجه نه تنها می توان از اکتاو های اصلی به اکتاوهای زیردست رسید. بلکه عکس آن هم شدنی است. نه تنها بینی را می توان تنها از صورت بازآفرینی کرد، بلکه کل صورت و تن هر کسی را می توان با دقت تمام از نو ساخت. مسئله زیبایی یا همانندی در کار نیست. هر آفرینشی چیزی جز آنچه هست نمی تواند باشد …
” این از ریاضیات دقيق تر است، …

” … به تازگی با آهنگساز پر آوازه ای در پترزبورگ گفت و گویی داشتم. از این گفت و گو به روشنی دیدم تا چه اندازه شناخت و دانشش در قلمرو موسیقی راستین ناچیز و مغاک نادانی و جهالت اش تا چه اندازه ژرف بود. اگر ارفئه را که از راه موسيقى آموزش می داد، به یاد آورید، می فهمید که من چه چیز را موسیقی راستین یا مقدس می نامم.”
آقای گورجیف در ادامه گفت: برای این گونه موسیقی شرایط خاصی لازم است، آن وقت کشاکش جادوگران نمایش صرف نخواهد بود. به صورتی که در حال حاضر است، تنها پاره هایی از موسیقی که من در جاهایی خاص شنیدم به کار می آید، و حتی این موسیقی راستین چیزی را به شنوندگان انتقال نمی دهد، زیرا کلیدهایش گم شده اند و شاید هرگز هم در باخترزمین شناخته شده نبوده است. کلیدهای تمام هنرهای باستانی، سده ها پیش گم شدند. و بنابراین، دیگر هنر مقدسی وجود ندارد که شناخت و دانش بزرگ را در خود داشته باشد و به این ترتیب به تاثیرگذاری روی غرایز بیشتر مردمان خدمت کند.
“امروز هیچ آفریننده ای وجود ندارد. کاهنان امروز هنر، چیزی نمی آفرینند، تقلید می کنند. آنها به دنبال زیبایی و همانندی، یا چیزی می گردند که نوآوری نامیده می شود، بی آنکه حتی شناخت و دانش لازم را در اختیار داشته باشند. با این ندانستگی و ناتوانی در اجرای هیچ کاری به این دلیل که در تاریکی چنگ می زنند، از سوی توده ای ستایش می شوند که آنها را روی سکو می گذارند. هنر مقدس ناپدید شده و تنها هاله ای پیرامون خدمتکارانش باقی گذاشته است. تمام گفته های کنونی دربارهٔ جرقهٔ الهی، استعداد، نبوغ، آفرینندگی، هنر مقدس هیچ شالودهٔ محکمی ندارد – همه بی ربط و پوچ اند. این استعدادها چیستند؟ در فرصتی مناسب درباره شان گفت و گو می کنیم.
“یا باید پیشهٔ کفاشان را هنر نامید، یا کل هنر امروز را باید پیشه وری نامید. از چه رو کفاشی که کفش های امروزی با طرحی زیبا می دوزد، از هنرمندی که هدفش تقلید یا نوآوری است، پست تر است؟ با شناخت و دانش، دوختن کفش می تواند هنر مقدس باشد، اما بدون آن، کاهن هنر امروز بدتر از کفاش است.”

فصل اول: آن هایی از حقیقت
نوشتهٔ یکی از اعضای محفل گورجیف در مسکو ۱۹۱۴ (۱۲۹۳)

کتاب دیدگاه هایی از زندگی واقعی – سخنرانی های آغازین گورجیف، ترجمه رؤیا منجم
(Views from the real world: early talks [of Gurdjieff] in Moscow)

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *