کیمیاگری، هنر و معنای زندگی

“تبدیل جسم به روح و روح به جسم”، این مثل، کیمیاگری را سراسر خلاصه می کند. حتی طلا که از برون نمودار ثمره کار کیمیاگری است، همچون جسم کدری که تابناک شده، یا به مثابه نوری که جامد گشته، می نماید. در مرتبه انسانی و روحانی، طلا، شعور جسمانی است که به روح استحاله یافته یا روحی است که در جسم به استواری، مستقر یا تثبیت گشته است. …
جلال ستاری در توضیح این مقاله می گوید: کیمیاگری بر دو قسم بود: کیمیاگری صغیر، یعنی تبدیل فلزات ناکامل به نقره، و کیمیاگری کبیر، یعنی به دست آوردن سنگ قرمز (تحمیر) که تبدیل فلز به طلا را امکان پذیر می ساخت. ثمره نخستین کیمیاگری، حجر سفيد یا رنگ سفید بود و حاصل دومین، حجر قرمز یا حجر فلسفه. …
به موازات این کیمیاگری که در جستجوی حجر فلسفی، … کیمیاگری عرفانی یا روحانی به ظهور رسید که غیر از کیمیاگری معمولی است، و آرمانش، حصول طلای روحانی با طلای معنوی، یعنی تزکیه نفس و دگردیسی و استحاله روح و تبدّل مزاج است و طبیعتا همه اصطلاحات این “کیمیای سعادت” نیز رمزی و مستور و غريب و در پرده است.
(کتاب رمزپردازی اثر تیتوس بورکهارت و ترجمه جلال ستاری)

در عصر حاضر اینگونه علوم در دسترس نیست، اما شاید بتوان گفت “هنر حقیقی” نقشی مشابه را ایفا می کند. “هنر اصیل” مانند نوری، فلزات درون هنرمند را تبخیر می کند. عرصه هنر نیز به نوعی مجموعه ای از فنون کیمیاگری است؛ و هنرمند حقیقی اکنون آماده است تا بوسیله آن فنون، در انسان ایجاد تکانه هایی کند که او را به سوی آگاهی سوق دهد.
امر طلق بواسطه هنر، لحظاتی را برای انسان ایجاد می کند تا برای دقایقی از قطار روزمرگی خارج شده و به این بیاندیشد که آیا او تنها همین چیزیست که حسّ می کند؟ آیا او نمی تواند به مراتب بالاتر حرکت کند؟ آیا جهان همان است که می اندیشد؟ و در آخر اگر کیمیا حقیقت داشته باشد و او فلزات درون وجودش را مبدل به اکسیر کند، آنگاه چه رخ خواهد داد؟

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *