هنر و روانشناسی

دروغ گویی همه زندگی ما را آکنده است. مردم وانمود می کنند که همه چیزها را می دانند: درباره خدا، درباره زندگی آینده، دربارهٔ عالم، دربارهٔ منشاء انسان، دربارهٔ تحوّل، دربارهٔ هر چیز؛ اما به راستی آنها هیچ نمی دانند، حتی دربارهٔ خودشان. و هر گاه دربارهٔ چیزی سخن می گویند، گویی آن را می شناسند، در صورتی که آن را نمی شناسند و دروغ می گویند. در نتیجه، مطالعهٔ دروغ گویی در روانشناسى در درجه اوّل اهمیت است.
و این می تواند به سومین تعریف روانشناسی بینجامد که، روانشناسى مطالعهٔ دروغ گویی است.
روانشناسى به ویژه با دروغ هایی که انسان در مورد خودش می گوید و تصور می کند، سروکار دارد. این دروغ ها مطالعهٔ انسان را بسیار دشوار می کنند. انسان، چنین که هست، موجودی اصیل نیست بلکه تقلید چیز دیگر است و تقلید بسیار بدی هم هست.
دانشمندی را در سیّاره ای دوردست تصور کنید که از زمین نمونه هایی از گل های مصنوعی را دریافت داشته است، بی آن که هیچ چیز دربارهٔ گل های واقعی بداند. برای او بسی دشوار خواهد بود که این گل ها را شرح و وصف کند شکل شان، رنگشان، موادی را که از آن ساخته شده اند، سیم، نخ، کاغذهای رنگی را شناسایی کند و آنها را به نحوی طبقه بندی نماید.
روانشناسی در ارتباط با انسان در موقعیتی بسیار مشابه با مثال بالا قرار دارد. روانشناسی بایستی انسانی مصنوعی را بدون شناخت انسان واقعی مطالعه کند.
پر واضح است که نمی توانیم به آسانی موجودی بسان انسان را که خود نمی داند در خودش چه چیزی واقعی و چه چیزی پنداری است، مطالعه کنیم. بنابراین روانشناسى می باید از تفکیک امور واقعی از پنداری در انسان آغاز گردد.
مطالعه انسان به عنوان یک کل ناممکن است، زیرا انسان به دو بخش تقسیم می شود. بخشی که در برخی موارد می تواند تقریبا سراسر واقعی باشد و بخش دیگر که در برخی موارد می تواند تقریبا سراسر پنداری باشد. در بیشتر انسان های عادی، این دو بخش درآمیخته می شوند و تفکیک آنها به آسانی میسر نيست، هر چند که هر دو وجود دارند و هر دو مضمون و اثر خاص خودشان را دارند.
در نظامی که ما مطالعه می کنیم، این دو بخش ذات (essence)و شخصیت (personality)نامیده می شوند. ذات آن چیزی است که با انسان زاده می شود.
شخصیت آن چیزی است که کسب می شود. ذات چیزی است که از آن خود انسان است. شخصیت چیزی است که از آن خود او نیست. ذات نمی تواند تباه شود، نمی تواند تغییر کند یا به آسانی شخصیت لطمه ببیند، شخصیت می تواند به طور کامل با تغییر شرایط، تغییر کند، می تواند تباه شود یا به آسانی لطمه ببیند.
اگر بخواهیم بگوییم ذات چیست، باید پیش از هر چیز بگویم که آن پایه ساختمان جسمانی و روانی آدمی است …
به صورت طبیعی، ذات می باید بر شخصیت چيره باشد. در این صورت، شخصیت می تواند کاملا کارآمد باشد. اما اگر شخصیت بر ذات چیره شود، پيامدهای سوء زیادی دارد.
باید بدانید شخصیت نیز برای آدمی لازم است؛ هیچ کس نمی تواند بدون شخصیت فقط با ذات زندگی کند. لکن ذات و شخصیت بایستی همپایهٔ هم رشد کنند و یکی نباید رشدش از دیگری افزون باشد …
ما مردان و زنانی را می بینیم که ظاهرا کاملا رشد یافته اند، اما رشد ذاتشان در سن ده یا دوازده سالگی متوقف مانده است …

تحوّل ممکن انسان، پی دی آسپنسکی، ترجمه علی حقّی.
The psychology of man’s possible evolution.
Uspensky, Petr Demianovich.
________________________

در عالم هنر، زمانی که ذات بر شخصیت غلبه کند، دروازه باطن بر روی هنرمند گشوده می گردد و او به حوزه های معرفتی عمیقی وارد خواهد شد.
در این حالت، ظاهر تحت سیطره باطن «پدیده هنر» قرار گرفته و اثر هنری از درون فرد مانند چشمه ای می جوشد.
این مسئله را می توان یکی از معانی رمزی «طبيعت هنر» دانست.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *